Saturday, October 29, 2011

قدرت زندگي و مرگ در زبان و كلام ماست .

داستانی برای نشان دادن قدرت کلام .
 گروهي قورباغه از بيشه اي عبور مي كردند . دو قورباغه از بين آنها درونچاله اي عميق افتادند . وقتي كه قورباغه هاي ديگر ديدند كه چاله خيلي عميقاست گفتند : شما حتما" خواهيد مرد . دو قورباغه سعي كردند از چاله بيرونبپرند . قورباغه ها مرتب فرياد مي زدند : بايستيد شما خواهيد مرد .سرانجام يكي از قورباغه ها به آنچه كه قورباغه هاي ديگر مي گفتند اعتناكرد و نااميد دست از تلاش كشيد و به زمين افتاد و مرد .
قورباغه ديگر به سختي و با تمام توان به تلاش خود ادامه داد . دوبارهفرياد زدند : به خودت زحمت نده ، ديگر نپر ، تو خواهي مرد . اما قورباغهبه پريدن ادامه داد وسرانجام توانست از آنجا خارج شود، وقتي اواز چاله خارج شد قورباغه هاي ديگر گفتند : « نمي شنيدي كه ما چه مي گفتيم ؟

قورباغه به آنها توضيح داد كه ناشنواست . او فكر مي كرد آنها تمام مدت او را تشويق مي كردند .

دو نتيجه از يك داستان :
 قدرت زندگي و مرگ در زبان و كلام ماست . يك واژه دلگرم كننده به كسيكه نااميد است مي تواند موجب پيشرفت او شود و كمك كند در طول روز سرزنده باشد .

 
يك واژه مخرب مي تواند فرد نااميد را نابود كند . مواظب آنچه كه ميگوييد باشيد . با كساني كه بر سر راه شما قرار مي گيرند از زندگي بگوييد .كلمات قدرتمند هستند ... بيشتر اوقات درك اين موضوع كه « چگونه يك كلمهدلگرم كننده و شوق انگيز مي تواند راهي به اين طولاني را طي كند  براي انسان ها سخت است
همه انسان ها مي توانند حرف بزنند و روح ديگران را جذب خود كنند و لحظات سخت را سپري كنند ، اما فقط يك فرد ويژه و يك انسان خاص است كه چنين زمانهايي را صرف تشويق ديگران مي كند

رویاهاتو از دست نده

رویاهاتو از دست نده
واسه اینکه اگه رویاهات از دست برن
زندگی عین بیابون برهوتی میشه
که برفا توش یخ زده باشن

لنگستن هیوز

به گرداگرد من یک پیله غم

به گرداگرد من یک پیله غم
من از این پیله بایستی رها شم
می خوام بشکافم این قنداق تنگ رو
که هم پرواز با پروانه باشم

توی آبی پاک آسمونها
اگه جایی برای موندنم نیست
پس این شوق پریدن از کجاهاست
که فکر دیگری توی سرم نیست

زمین کهنه این بیمار خسته
دیگه جایی برای موندنم نیست
برای پیکر فرسوده من
پناهی غیر از این خسته تنم نیست

شهید ننگ بازی ها نبودی
اگه لبها و دلها یکصدا بود
اسیر پیله سازی ها نبودیم
اگه همبستگی تن پوش ما بود
از این بیگانگی باید حذر کرد
که تنهایی بجز راه بلا نیست
برای فوج مرغای مهاجر
ستیز و زندگی از هم جدا نیست

زمین کهنه این بیمار خسته
مثل اینه که جای موندنم نیست
برای پیکر فرسوده من
پناهی غیر از این خسته تنم نیست

Thursday, October 27, 2011

من از خدا خواستم ...

من از خدا خواستم که پليدي هاي مرا بزدايد
خدا گفت : نه ،
آنها براي اين در تو نيستند که من آنها را بزدايم .بلکه آنها براي اين در تو هستند که تو در برابرشان پايداري کني

من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد
خدا گفت : نه ،  روح تو کامل است . بدن تو موقتي است

من از خدا خواستم به من شکيبائي دهد
خدا گفت : نه ، شکيبائي بر اثر سختي ها به دست مي آيد. شکيبائي دادني نيست بلکه به دست آوردني است

من از خدا خواستم تا به من خوشبختي دهد
خدا گفت : نه ،   من به تو برکت مي دهم خوشبختي به خودت بستگي دارد

من از خدا خواستم تا از درد ها آزادم سازد
خدا گفت : نه ،   درد و رنج تو را از اين جهان دور کرده و به من نزديک تر مي سازد

من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
خدا گفت : نه ،  تو خودت بايد رشد کني ولي من تو را مي پيرايم تا ميوه دهي

من از خدا خواستم به من چيزهائي دهد تا از زندگي خوشم بيايد
خدا گفت : نه ، من به تو زندگي مي بخشم تا تو از همۀ آن چيزها لذت ببري

من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا ديگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتي
  امروز روز تو خواهد بود آن را هدر نده ، باشد که خداوند تو را برکت دهد...

براي دنيا ممکن است تو فقط يک نفر باشي ولي براي يک نفر، تو ممکن است به اندازۀ دنيا ارزش داشته باشي

داوري نکن تا داوري نشوي . آنچه را رخ مي دهد درک کن و بدان که برکت خواهي يافت

شعر بی نام

بر سینه ات نشست
زخم عمیق و کاری دشمن  ، اما
ای سرو ایستاده، نیفتادی
این رسم توست که ایستاده بمیری

درتو ترانه های خنجر و خون
درتو پرندگان مهاجر
در تو سرود فتح
این گونه
چشم های تو روشن
هرگز نبوده است

با خون تو
میدان توپخانه
درچشم خلق
بیدار می شود
مردم
زان سوی توپخانه
بدین سوی سرریز می کنند
نان و گرسنگی
به تساوی تقسیم می شود

ای سرو ایستاده
این مرگ توست که می سازد
دشمن دیوار می کشد
این عابران خوب ستم بر
نام ترا
این عابران زنده نمی دانند
و این دریغ هست اما
روزی که خلق بداند
هر قطره قطره خون تو
محراب می شود
این خلق
نام بزرگ ترا
در هر سرود میهنی اش
آواز می دهد
نام تو، پرچم ایران
خزر
به نام تو زنده است

خسرو گلسرخی - مجموعه ی خسته تر از همیشه