Thursday, June 28, 2012
تقدس رنج
Sunday, June 10, 2012
عشق ورزیدن
در دردها دوست را خبر نکردن ، خود نوعی عشق ورزیدن است!
دکتر شریعتی
Friday, June 8, 2012
آرزوهایی که حرام شدند
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم . لستر هم با زرنگی آرزو کرد دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد ، بعد با هر کدام از این سه آرزو ، سه آرزوی دیگر آرزو کرد ، آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی بعد با هر کدام از این دوازده آرزو . سه آرزوی دیگر خواست که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا... به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد . برای خواستن یه آرزوی دیگر تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...
۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو!
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن ، جست و خیز کردن و آواز خواندن و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر بیشتر و بیشتردر حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند ، عشق می ورزیدند و محبت میکردند . لستر وسط آرزوهایش نشست آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا و نشست به شمردنشان تا ....... پیر شد
و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند
آرزوهایش را شمردند ، حتی یکی از آنها هم گم نشده بود . همشان نو بودند و برق میزدند .
بفرمائید چند تا بردارید به یاد لستر هم باشید که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها
همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد
سوالی از مترسک
از مترسکی سوال کردم:آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای ؟
پاسخم داد : در ترساندن دیگران برای من لذتي به یاد ماندنی است پس من از کار
خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت : تو اشتباه می کنی!
زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده
باشد!!!
جبران خلیل جبران