Friday, April 27, 2012

گفته از اوشو

هر لحظه با گذشته وداع کن.در دنیای ناشناخته بمیر تا به دنیای ناشناخته راه یابی، با مردن و لحظه به لحظه تولد یافتن خواهی توانست زندگی را زندگی کنی و مرگ را نیز هم!


اوشو

Wednesday, April 25, 2012

خواجه سلام علیک

خواجه سلام علیک گنج وفا یافتی 

دل به دلم نه که تو گمشده را یافتی

هم تو سلام علیک هم تو علیک السلام 

خواجه تو چونی بگو در بر آن ماه رو 

ساقی رطل ثقیل از قدح سلسبیل 

ای رخ چون زر شده گنج گهر برزدی 

ای دل گریان کنون بر همه عالم بخند 

خواجه تویی خویش من پیش من آ پیش من 

 رو که توی بر صواب ملک خطا یافتی

بر لب تو لب نهاد زان شکرین لب شدی 

 پنجه گشا چون کلید قفل گشا یافتی

طبل خدایی بزن کاین ز خدا یافتی

آنک ز جا برترست خواجه کجا یافتی

حسرت رضوان شدی چونک رضا یافتی

وی تن عریان کنون باز قبا یافتی

یار منی بعد از این یار مرا یافتی

تا که بگویم تو را من که که را یافتی

کوس و دهل می‌زنند بر فلک از بهر تو

خشک لبان را ببین چونک سقا یافتی

خواجه بجه از جهان قفل بنه بر دهان


مولــانا

Tuesday, April 24, 2012

بی خبر

ای در درون جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پُر است و جهان از تو بی خبر

ای عقل پیر و بخت جوان کرده راه تو
پیر از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر

چون پی بَرَد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی، دل و جان از تو بی خبر

نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر

از تو خبر به نام و نشانست خلق را
وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر

جویندگان گوهر دریای کُنهِ تو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر

شرح و بیان تو چه کنم؟ زان که تا ابد
شرح از تو عاجزست و بیان از تو بی خبر

«عطار» اگر چه نعره ی عشق تو می زند
هستند جمله نعره زنان از تو بی خبر

عطار نیشابوری

Monday, April 23, 2012

عشق آمد

عشق آمد وشد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست

اجزاء وجودم همـگی دوست گرفت
نامی است ز من بر من و باقی همه اوست

خواجه عبدالله انصاری