نمیدانی که من در هر ستاره که مه را تا سحر یار و ندیم است
و یا در چهره سرخ شقایق که خود بازیچه دست نسیم است
نشانی از تو میبینم سراغی از تو میگیرم
نمیدانی که من در قطره اشک که روزی مظهر خشم تو بوده
ویا در شط خونین افقها که روزی منظر چشم تو بوده
نشانی از تو میبینم سراغی از تو میگیرم
در اندوه غریبان در آه بینسیبان
در آن شبنم در آن گل در عشق پاک بلبل
در ایام بهاران در آب چشمهساران
در آن سرگشتگیها در این گمگشتگیها
نشانی از تو میبینم سراغی از تو میگیرم
من اینک در رواق کهکشانها در آوای حزین کاروانها
درآن رنگین کمان پیر و خسته در آن اشکی که بر مژگان نشسته
درآن جامی که خالی مانده از می در آوایی که برمیخیزد از نی
نشانی از تو میبینم سراغی از تو میگیرم
در اندوه غریبان
در اندوه غریبان در آه بینسیبان
در آن شبنم در آن گل در عشق پاک بلبل
در ایام بهاران در آب چشمهساران
در آن سرگشتگیها در این گمگشتگیها
نشانی از تو میبینم سراغی از تو میگیرم
ایرج رزمجو
و یا در چهره سرخ شقایق که خود بازیچه دست نسیم است
نشانی از تو میبینم سراغی از تو میگیرم
نمیدانی که من در قطره اشک که روزی مظهر خشم تو بوده
ویا در شط خونین افقها که روزی منظر چشم تو بوده
نشانی از تو میبینم سراغی از تو میگیرم
در اندوه غریبان در آه بینسیبان
در آن شبنم در آن گل در عشق پاک بلبل
در ایام بهاران در آب چشمهساران
در آن سرگشتگیها در این گمگشتگیها
نشانی از تو میبینم سراغی از تو میگیرم
من اینک در رواق کهکشانها در آوای حزین کاروانها
درآن رنگین کمان پیر و خسته در آن اشکی که بر مژگان نشسته
درآن جامی که خالی مانده از می در آوایی که برمیخیزد از نی
نشانی از تو میبینم سراغی از تو میگیرم
در اندوه غریبان
در اندوه غریبان در آه بینسیبان
در آن شبنم در آن گل در عشق پاک بلبل
در ایام بهاران در آب چشمهساران
در آن سرگشتگیها در این گمگشتگیها
نشانی از تو میبینم سراغی از تو میگیرم
ایرج رزمجو
No comments:
Post a Comment