Tuesday, May 31, 2011

شما استثنائی هستید

یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد.

او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟

دست ها بالا رفت.او گفت:من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم

اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم.

او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟
باز هم دست ها بالا بودند.او جواب داد خوب. اگر این کار را کنم چه؟

او پول ها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد

بعد آنها را برداشت و گفت:

مچاله و کثیف هستند حالا چه کسی آنها را می خواهد؟

بازهم دستها بالا بودند

سپس گفت:

هیچ اهمیتی ندارد که من با پولها چه کردم شما هنوز هم آن ها را می خواستید

چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار می ارزید.

اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم، مچاله می شویم

و با تصمیم هایی که می گیریم و حوادثی که به سراغ ما می آیند آلوده می شویم .

و ما فکر می کنیم که بی ارزش شده ایم

اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد.

شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید.کثیف یا تمیز،مچاله یا چین دار شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید.

ارزش ما در کاری که انجام می دهیم یا کسی که می شناسیم نمی آید ارزش ما در این جمله است که: ما که هستیم؟

هیچ وقت فراموش نکنید که شما استثنایی هستید
 

Sunday, May 29, 2011

تفكر دلفيني

همه ما برای برقراری ارتباط با دیگران، روش‌های منحصر به فردی داریم. بنابراین تعداد بسیار زیادی روش ارتباطی وجود دارد.اما چگونه می‌توانیم كلیدی پیدا كنیم كه روابط خانوادگی، عاطفی و حرفه‌ای ما را تسهیل كند؟ و چگونه می‌توانیم راه‌حلی بیابیم كه برای همه اشخاص راضی‌كننده باشد و ما را به تفاهم برساند؟
نویسندگان كتاب راهبرد دلفینی كلید این امر را تنها در همكاری و انعطاف‌پذیری می‌دانند. آنها معتقدند كه به طور كلی، انسان‌ها را همانند موجودات دریایی می‌توان به 3 طبقه تقسیم كرد: ماهی‌های كپور، كوسه‌ها و دلفین‌ها.
دسته اول: ماهی‌های كپور هستند كه همیشه ماهی‌های قربانی‌اند‌ زیرا پیوسته توسط دیگر ماهی‌ها خورده می‌شوند. در حیات اجتماعی بشر، برخی از انسان‌ها نیز چنین‌ هستند؛ یعنی برخی از انسان‌ها در زندگی خود نقش ماهی كپور را بازی می‌كنند. آنها كم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن  شخص می‌شوند و حتی ممكن است قربانی روابط غلط و تفكرات منفی خود شوند.

دسته دوم: كوسه ماهی‌ها هستند كه روش (برنده – بازنده) را به كار می‌گیرند. برای اینكه من برنده شوم‌ تو باید بازنده باشی و این كار باید بدون هیچ تمایز و تفاوتی انجام گیرد. برای كوسه‌ماهی، هر نوع ماهی، دشمن به حساب می‌آید. هر ماهی یك وعده غذایی بالقوه است. شاید ما نیز این نقش را بازی كرده باشیم ‌یا حداقل در زندگی حرفه‌ای یا شخصی خود با كوسه‌هایی برخورد كرده باشیم.
دنیای سازمان‌ها و دنیایی كه ما در آن كار می‌كنیم از دیرباز دنیای كوسه‌ها تلقی می‌شود كه گاه صحبت از كاركنانی می‌شود كه برای رسیدن به مقام‌های بالا یكدیگر را می‌درند. در دنیای پررقابت امروز، حتی سازمان‌ها گاهی اوقات به طور موذیانه به سازمان‌های دیگر حمله می‌كنند. به طور خلاصه انسان‌هایی رامی‌توان یافت كه كم و بیش در حال رقابت دائمی از نوع برنده- بازنده هستند.
دسته سوم: نوع دیگری از حیوانات دریایی دلفین‌ها هستند. این پستاندار آبزی بزرگ به طور طبیعی بازیگوش و دارای روحیه همكاری است و در ارتباطات خود شیوه برنده- برنده را برگزیده است.
دلفین در دنیایی از وفور نعمت زندگی می‌كند. او هیچ كمبودی ندارد و می‌خواهد كه همه چیز را با همگان تقسیم كند. اگر یك دلفین زخمی شود، 4دلفین دیگر او را همراهی می‌كنند تا خود را به گروه برساند. داستان‌های زیادی نیز وجود دارد كه در آنها دلفین‌ها جان انسان‌ها را نجات داده‌اند. پژوهش‌های انجام شدهدر سان‌دیه‌گو  نشان داده‌است كه دلفین‌ها علاوه بر داشتن روحیه همكاری بسیار باهوش‌ هستند. حتی برخی از پژوهشگران آنها را باهوش‌ترین موجودات روی زمین دانسته‌اند.
تحقیق زیر روحیه همكاری و روش‌های برنده- بازنده و برنده- برنده  را به خوبی آشكار می‌سازد. در سان‌دیه‌گو  پژوهشگران 95 كوسه و 5 دلفین را به مدت یك هفته در یك استخر بزرگ رها كرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. ابتدا كوسه‌ها به یكدیگر حمله كردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین‌ها حمله‌ور شدند.
دلفین‌ها فقط می‌خواستند با آنها بازی كنند ولی كوسه‌ها بی‌وقفه به آنها حمله می‌كردند. سرانجام دلفین‌ها به آرامی كوسه‌ها را محاصره كرده و هنگامی كه یكی از كوسه‌ها حمله می‌كرد آنها به ستون فقرات پشت  یا دنده‌هایش می‌كوبیدند و آنها را می‌شكستند. به این ترتیب كوسه‌ها یكی بعد از دیگری كشته می‌شدند. پس از یك هفته 95 كوسه مرده و 5 دلفین زنده در حالی كه با هم زندگی می‌كردند در استخر دیده شدند.
ارتباط هدایت شده در جهت راه‌حل‌ها، تمایزهای پرباری را برای روشن كردن زندگی حرفه‌ای و ‌شخصی ارائه می‌دهد. كوسه تمایزی انجام نمی‌دهددر دنیای او برای برنده شدن‌دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند. ولی دلفین‌ها بسیار انعطاف‌پذیرند زیرا در دنیایی سرشار از تشخیص‌های پربار زندگی می‌كنند.
بیایید یكبار دیگر ماجرای استخر سان‌دیه‌گو را مرور كنیم. وقتی یك كوسه با یك دلفین روبه‌رو می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟ كوسه حمله می‌كند چون روش ارتباطی او برنده- بازنده است‌ ولی دلفین با انعطاف‌پذیری خاص خود فرار می‌كند و می‌گوید من در دنیایی سرشار از ثروت و وفور نعمت زندگی می‌كنم. در دریا برای همه به اندازه كافی غذا هست پس بیا با هم بازی و همكاری كنیم. كوسه دوباره حمله می‌كند و دلفین فرار می‌كند. كوسه توانایی درونی لازم را برای خارج شدن از تنگ‌نظری  ندارد، بنابراین مجددا حمله می‌كند.
دلفین كه می‌بیند دیگر چاره‌ای ندارد می‌گوید: من آنقدر انعطاف‌پذیری دارم كه در موقع مناسب به یك كوسه تبدیل شو‌م پس حالا آماده رویارویی باش.اگر به طور تصادفی، كوسه آنقدر هوش داشته باشد كه بفهمد حریف دلفین نمی‌شود و بخواهد در بازی و همكاری با او شركت كند، دلفین به راحتی او را می‌بخشد و طوری با او رفتار می‌كند كه انگار یك دلفین است.
تاكید كتاب راهبرد دلفینی این است كه روحیه انعطاف‌پذیری و همكاری دلفینی می‌بایستی در همه ادارات، سازمان‌ها، موسسات، مدارس، خانواده‌ها وحتی زوج‌ها تعمیم یابد‌ زیرا همه ما در سطوح مختلف دلفین‌هایی بالقوه هستیم و برای پایان دادن به مسائل ناخوشایند از انعطاف‌پذیری لازم برای تبدیل شدن به یك كوسه برخورداریم ولی این كار باعث نمی‌شود كه دوباره به روحیه دلفینی خود باز نگردیم

عشق مرد از نگاه دکتر شریعتی


مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬ عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند

اما وقتی که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد ٬ به یک باره یادشان می افتد که خدا مردشان آفرید!! و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نا مردی جست و جو میکنند

افسانه

روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.

 ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.

مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند

 دیوانگی فورا" فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم.

و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.

 دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به  شمردن ....یک...دو...سه...چهار...

 همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛

 لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛

 خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛

 اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛

 هوس به مرکز زمین رفت؛

 دروغ گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛

 طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.

 و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک...

 همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد. و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است.

 در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید.

نود و ینج ...نود و شش...نود و هفت... هنگامیکه دیوانگی به صد رسید, عشق پرید و در بوته گل رز پنهان شد.

 دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام.

 اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود؛ زیراتنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.

 دروغ ته چاه؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق.

 او از یافتن عشق ناامید شده بود.

 حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او پشت بوته گل رز است.

 دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد ان را در بوته گل رز فرو کرد. و دوباره، تا با صدای ناله ای متوقف شد .

 عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش   صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد.

شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند.

او کور شده بود.

 دیوانگی گفت « من چه کردم؛ من چه کردم؛ چگونه می تواتم تو را درمان کنم.»

 عشق یاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان کنی، اما اگر می خواهی کاری بکنی؛ راهنمای من شو.»

 و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار اوست.

 

Wednesday, May 25, 2011

لطيفه ای برای حضار



پيری برای جمعی سخن میراند.لطيفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان  لطيفه  را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

او مجدد  لطيفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن  لطيفه نخندید.


او لبخندی زد و گفت: 

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به  لطيفه ای  یکسان بخندید،پس چرا بارها و بارها به  گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟ گذشته را  فراموش کنيد و به جلو نگاه کنيد

Monday, May 23, 2011

براهین اثبات وجود خدا در فلسفه اسلامی

 
براهين به طور کلّي بر سه قسمند: 

1) برهان اِنّي: 
که در آن از معلول به علّت پي برده مي شود؛ مثلاً از وجود دود بر وجود آتش استدلال مي شود. 
اين برهان از نظر منطقي پايين ترين حدّ يقين آوري را داراست. لذا فلاسفه اسلامي،که در پي يقين صد در صدي هستند، در اثبات وجود خدا از آن استفاده نمي کنند؛ ولي متکلمين اسلامي که در صددند متناسب با فهم تمام اقشار بشري، برهان اقامه کنند، از اين قسم برهان نيز استفاده مي کنند. 

2) برهان لِمّي: 
که در آن از وجود علّت بر وجود معلول استدلال مي شود. اين قسم برهان مفيد يقين صد در صدي بوده، خدشه ناپذير است؛ لکن از آنجا که مراد از خدا، واجب الوجود(وجود صرف و بدون علّت) است، اين برهان براي اثبات وجود خدا کاربرد ندارد. 

3) برهان از راه ملازمات عامّه: 
در اين قسم برهان، نه از علّت به معلول پي برده مي شود نه بالعکس؛ بلکه از وجود يکي از دو امر که ملازم يکديگرند بر وجود امر ديگر استدلال مي شود. براي مثال گفته مي شود: اينجا طبقه بالاي ساختمان است؛ طبقه بالا وقتي معني دارد که طبقه پاييني باشد. پس زير اين طبقه، طبقه ي پاييني نيز هست. در اين استدلال ساده، بالا نه علّت پايين است نه معلول آن. بلکه بالا و پايين، همواره باهم بوده، ملازم همند. همه ي براهيني که فلاسفه اسلامي در فلسفه به کار مي برند از اين سنخ اند؛ که يقين آوري آن حتّي از برهان لمّي هم بالاتر است. براهين سطوح بالاي اثبات وجود خدا نيز از اين قسم هستند. 

اقسام خداجويان 
طالبان اثبات وجود خدا از نظر سطح ادراک پنج گروهند: 
1)
عوام مقلّد: که فاقد قوّه استدلال بوده، وجود خدا را به تقليد از ديگران مي پذيرند. 
2)
عوام محقّق: که وجود خدا را با براهيني سطح پايين چون برهان نظم، برهان حدوث و برهان حرکت پذيرفته اند. 
3)
خواصّ: که وجود خدا را با براهيني يقيني ولي به نوعي با توجّه به خلق او اثبات مي کنند. خود اين گروه نيز درجاتي دارند. 
4)
خاصّ الخواصّ: که در اثبات وجود خدا، هيچ نظري به مخلوق نداشته از متن وجود، بر وجود خدا استدلال مي کنند. 
5)
اخصّ الخواصّ: که وجود خدا برايشان بديهي بوده، بي نياز از اقامه برهانند؛ و اگر برهاني مي آورند براي ديگران است. 
بر اين اساس، براهيني که در اين مقاله، به اجمال ذکر مي شوند، متناسب با سطوح خداجويان، در چهار سطح خواهند بود. 

برهان نظم 
1. جهان داراي نظم است. 
2.
هر نظمي ناظمي دارد. 
3.
پس اين جهان ناظمي دارد. 
مقدّمه اوّل اين برهان، قضيه اي حسّي تجربي است که با پيشرفت علوم، يقيني بودن آن نيز روز به روز افزايش مي يابد. مقدّمه ي دوم نيز براي اکثر مردم روشن است. 

برهان حدوث 
1. جهان حادث(نوپديد) است؛ چرا که جهان، مرکّب از موجوداتي است که همگي سابقه عدم دارند. بنا بر اين، کلّ جهان نيز سابقه عدم داشته حادث است. 
2.
هر حادثي (پديده اي) محتاج محدثي(پديد آورنده اي) است. 
3.
پس اين جهان محدث و پديد آورنده اي دارد. 

برهان حرکت 
1. جهان طبيعت سراسر حرکت است و سکون، امري نسبي است. اين قضيه هم در فلسفه ثابت شده هم در علم فيزيک نوين. 
2.
هر حرکتي، محتاج محرّک(حرکت دهنده) است. 
3.
خود آن محرّک نيز يا داراي حرکت است يا داراي حرکت نيست. 
4.
اگر داراي حرکت نيست مطلوب ما ثابت است؛ امّا اگر حرکت دارد باز خود، محتاج محرّک است. 
5.
باز محرّک او يا فاقد حرکت است يا واجد حرکت. اگر فاقد حرکت است مطلوب ثابت است و الّا باز روند قبلي تکرار مي شود. 
6.
و چون تسلسل محال است لذا سلسله محرّکها بايد منتهي به محرّکي بدون حرکت شود. 
7.
پس محرّک بدون حرکت يقيناً وجود دارد که همان خداست. 

برهان عشق 
1.
انسان با علم حضوري و وجداني مي يابد که در ذات خود، عاشق کمال محض، بقاء ابدي، قدرت مطلق، آگاهي نامتناهي و رهايي از تمام قيدها و محدوديتها است. 
2.
عاشق و معشوق، مثل بالا و پايين، علم وجهل و امثال اينها لازم يکديگرند؛ که يکي بدون ديگري معني ندارد. لذا اگر کسي گفت: من عاشقم. از او پرسيده مي شود: عاشق چي هستي؟ چون عاشق وقتي عاشق است که معشوقي باشد. 
3.
پس در دار هستي، کمال محض، بقاء ابدي، قدرت مطلق، آگاهي نامتناهي و وجود رها از تمام قيدها و محدوديتها موجود است؛ و الّا عشق بالفعل انسان به اين امور،معنايي نداشت. و چنين موجودي همان واجب الوجود است. 
درک اين برهان براي برخي افراد آسان نيست؛ لذا ممکن است براي برخي شبهاتي درباره اين برهان پديد آيد؛ که اگر به مقدّمه ي دوم و مثالهاي ضمن آن توجّه کافي داشته باشند، اين اشکالات رفع خواهد شد. 

برهان وجوب و امکان 
مقدّمات اين برهان در عين اين که بديهي اند ولي تصوّر موضوع و محمول آنها ممکن است براي برخي افراد دشوار باشد. لذا بهتر است همراه مطالعه اين مقاله، مقاله« خدا کيست؟» نيز مطالعه شود. - براي اين منظور روي اسم نويسنده مقاله کليک بفرماييد- تقرير برهان وجوب و امکان چنين است. 

تقرير برهان، مبتني بر استحاله تسلسل 
1.
شکّي نيست که خارج از وجود ما موجودي هست. چون انکار اين امر منجر به سفسطه مي شود. 
2.
اين موجود، بنا به فرض عقلي از دو حال خارج نيست. يا واجب الوجود (عين وجود) است يا عين وجود نبوده، ممکن الوجود است که نسبتش به وجود و عدم يکسان است. 
3.
اگر اين موجود عين وجود بوده، واجب الوجود است، مطلوب ثابت است؛ امّا اگر ممکن الوجود بوده نسبتش به وجود و عدم يکسان است؛ براي موجود شدن محتاج علّت(وجود دهنده) است. 
4.
حال علّت آن نيز يا واجب الوجود است يا ممکن الوجود. اگر واجب الوجود باشد، مطلوب ثابت است؛ امّا اگر ممکن الوجود باشد، خود آن علّت نيز محتاج علّت ديگري است. به اين ترتيب بحث منتقل مي شود به آن علّت سوم و فرضهاي قبلي در مورد آن نيز جاري مي شود. همينطور بحث منتقل مي شود به علّت چهارم و پنجم و ... . 
5.
و چون تسلسل علل عقلاً محال است بنا بر اين، اين سلسله علل نمي تواند بي نهايت باشد؛ بلکه بايد در جايي به علّتي برسيم که فوق آن علّتي نباشد. که آن همان واجب الوجود است. 

تقرير برهان بدون ابتناء به استحاله تسلسل 
1.
شکّي نيست که ممکن الوجودهايي هستند. 
2.
اگر مجموعه ي همه ممکن الوجودها را يکجا فرض کنيم به نحوي که هيچ ممکن الوجودي خارج از اين مجموعه باقي نماند، باز عقل حکم به ممکن الوجود بودن کلّ اين مجموعه خواهد نمود. چون از اجتماع تعداد زيادي ممکن الوجود که همگي محتاج به علّت هستند، واجب الوجود، درست نمي شود. حتّي اگر تعداد اعضاي اين مجموعه بي نهايت باشند باز کلّ مجموعه، ممکن الوجود خواهد بود. 
3.
پس کلّ مجموعه ي ممکن الوجودها، محتاج علّت است. 
4.
حال، علّت اين مجموعه يا واجب الوجود است يا ممکن الوجود است. 
5.
امّا ممکن الوجود نمي تواند علّت اين مجموعه باشد؛ چون طبق فرض ما، همه ممکن الوجودها داخل اين مجموعه هستند و خارج از اين مجموعه، ممکن الوجودي نيست که علّت اين مجموعه باشد؛ پس لاجرم، علّت اين مجموعه واجب الوجود است. 

برهان صدّقين 
برهان صدّقين که خالص ترين براهين است تقريرات فراواني دارد که به برخي از آنها به اجمال و بدون توضيح اصطلاحات اشاره مي شود تا طالبان خاصّ اين برهان نيز از آن بي نصيب نمانند. 

تقرير اوّل 
1.
انکار واقع مساوي با سفسطه است؛ لذا شکّي نيست که واقعيتي هست. 
2.
واقع نقيض عدم است. 
3.
بنا بر اين، اصل واقعيت عدم بردار نيست. 
4.
چيزي که عدم بردار نيست واجب الوجود است. 
5.
پس واجب الوجود موجود است. 

تقرير دوم 
1.
وجود، حقيقت واحد اصيل است. 
2.
حقيقت وجود، نقيض عدم است؛ لذا عدم بردار نيست. 
3.
پس حقيقت واحد وجود، واجب الوجود است. 

تقرير سوم 
1.
وجود يا مستقلّ است يا رابط. 
2.
به علم حضوري شکّي نيست که وجود خود من، وجود رابط است نه مستقلّ. 
3.
وجود رابط، بدون وجود مستقل معني ندارد. 4. پس وجود مستقلّ موجود است.1. وجود، حقيقت واحد اصيل است. 
2.
حقيقت وجود، نقيض عدم است؛ لذا عدم بردار نيست. 
3.
پس حقيقت واحد وجود، واجب الوجود است.

منبع :