Sunday, May 1, 2011

خدا کند امام زمان امشب ظهور نکند

علی زمانیان در وبلاگ خود خاطره ای را از یکی از مبارزان رإیم طاغوت که مدتی با دکتر شریعتی هم بند بوده است را نقل کرده است.
زمانیان در وبلاگ خود نوشته است:

دوست عزیز و بسیار دانی دارم که هرگاه او را ملاقات می کنم ، مطلبی و گفته یی از او می آموزم. خوش فکر، دارای حافظه ی قوی، اهل خوش و بش، ویراستار قوی ، آشنایی به زیر و بم تاریخ صدساله ی اخیر ایران، آشنا به ادبیات است. بدون اغراق، تمامی گروه های سیاسی و غیر سیاسی پیش از انقلاب را به طور وسیع و عمیق می شناسد. کوهی از اطلاعات در باره ی فعالان عرصه ی سیاست دارد. خود او هم جز فعالان سیاسی بوده است و به دلیل فعالیت هایش، قبل از انقلاب دستگیر و مدتی را ( فکر کنم چند سال) در زندان بوده است. مدتی از زندانش را هم سلولی مرحوم شریعتی بوده است . گاهی خاطراتی از آن دوره را برایم نقل می کند. دیروز خاطره ی جالبی از مرحوم شریعتی را تعریف کرد.
مرحوم شریعتی گفته بود: پسر عمویی دارم که هم سن هستیم و رفیق. ضمنا این پسر عمو، درس حوزوی می خواند و آخوند شده است. شبی با او و دیگران دور هم بودیم و بساط بازی و شوخی برپا بود. ضمنا پسر عمو در همان روز عمامه بر سر نهاده بود و رسما به سلک روحانیت درآمده بود. شریعتی تعریف کرده بود که در میانه ی جلسه، این پسر عمو به ناگهان رنگش پرید و برای مدتی به چشمش را به سقف دوخت. برای همه جای سوال شد که دفعتا چه اتفاقی افتاد. از او پرسیدم چی شد؟ چرا رنگت پریده؟ و او بدون آن که پاسخ مرا بدهد گفت: خدا کند امام زمان امشب ظهور نکند. علت این دلهره اش را جویا شدم و از او پرسیدم چرا؟ و او جواب داد به خاطر این که فردا می خواهم بروم پیش نامزدم و او برای اولین بار مرا در لباس روحانیت ببیند، اگر امام زمان ظهور کند همه چیز به هم می ریزد و معلوم نیست که نامزدم بتواند مرا در این لباس ببیند.
مرحوم شریعتی ادامه داده بود ، گفته ی پسر عمویم در ذهنم ماند و به آن فکر کردم و نتیجه گرفتم آنهایی که خواهان وضع موجودند، علاقه یی ندارند امام زمان بیاید و از این رو معترض نیستد. و آنها یی که می خواند وضع تغییر کند، پس منتظر امام زمان هستند و در نهایت، این دلواپسی پسر عمو  سبب شد که بعدا کتاب " انتظار مذهب اعتراض"  را بنویسم.


No comments:

Post a Comment