Thursday, October 27, 2011

شعر بی نام

بر سینه ات نشست
زخم عمیق و کاری دشمن  ، اما
ای سرو ایستاده، نیفتادی
این رسم توست که ایستاده بمیری

درتو ترانه های خنجر و خون
درتو پرندگان مهاجر
در تو سرود فتح
این گونه
چشم های تو روشن
هرگز نبوده است

با خون تو
میدان توپخانه
درچشم خلق
بیدار می شود
مردم
زان سوی توپخانه
بدین سوی سرریز می کنند
نان و گرسنگی
به تساوی تقسیم می شود

ای سرو ایستاده
این مرگ توست که می سازد
دشمن دیوار می کشد
این عابران خوب ستم بر
نام ترا
این عابران زنده نمی دانند
و این دریغ هست اما
روزی که خلق بداند
هر قطره قطره خون تو
محراب می شود
این خلق
نام بزرگ ترا
در هر سرود میهنی اش
آواز می دهد
نام تو، پرچم ایران
خزر
به نام تو زنده است

خسرو گلسرخی - مجموعه ی خسته تر از همیشه

No comments:

Post a Comment