آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک
بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند و عاشق هم شدند.
کرم، رنگین کمان زیبای چه قورباغه شد، و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم..
بچه قورباغه گفت: «من عاشق سرتا پای تو هستم .
کرم گفت:« من هم عاشق سرتا پای تو هستم.قول بده که هیچ
وقت تغییر نمی کنی بچه قورباغه گفت :«قول می دهم.»
ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد.
درست مثل هوا که تغییر می کند.
دفعه ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا
پا درآورده بود.
کرم گفت:«تو زیر قولت زدی»
بچه قورباغه التماس کرد:« من را ببخش دست خودم نبود...من
این پا ها را نمی خواهم
من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.»
کرم گفت:« من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می
خواهم. قول بده که دیگر تغییر نمیکنی .
بچه قورباغه گفت قول می دهم . ولی مثل عوض شدن فصل ها،
دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند ، بچه قورباغه هم تغییر کرده بود. دو تا دست
درآورده بود.
کرم گریه کرد : این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی .
بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش. دست خودم نبود. من
این دست ها را نمی خواهم
من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم .
کرم گفت:« و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را... این
دفعه ی آخر است که می بخشمت . ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او
تغییر کرد . درست مثل دنیا که تغییر می کند . دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند
، او دم نداشت.
کرم گفت: تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من
را شکستی .
بچه قورباغه گفت: ولی تو رنگین کمان زیبای
من هستی .
آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی.
خداحافظ
کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه
کرد تا خوابش برد.
یک شب گرم و مهتابی ، کرم از خواب بیدار شد.. آسمان عوض
شده بود ، درخت ها عوض شده بودند ، همه چیز عوض شده بود... اما علاقه ی او به بچه
قورباغه تغییر نکرده بود.با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصمیم
گرفت ببخشدش.
بال هایش را خشک کرد . بال بال زد و پایین رفت تا بچه
قورباغه را پیدا کند . آنجا که درخت بید به آب می رسد ، یک قورباغه روی یک برگ گل
سوسن نشسته بود.
پروانه گفت:«بخشید شما مرواریدٍ...
ولی قبل ازینکه بتواند بگوید :...سیاه و درخشانم را
ندیدید ؟ قورباغه جهید بالا و او را بلعید ، و درسته قورتش داد. و حالا
قورباغه آنجا منتظر است با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند نمی داند که
کجا رفته.
جی آنه ویلیس
No comments:
Post a Comment