Thursday, January 19, 2012

عشق و غریزه

 آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند و عاشق هم شدند. کرم، رنگین کمان زیبای چه قورباغه شد، و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم.. بچه قورباغه گفت: «من عاشق سرتا پای تو هستم .
کرم گفت:« من هم عاشق سرتا پای تو هستم.قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی بچه قورباغه گفت :«قول می دهم.»
ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد. درست مثل هوا که تغییر می کند.
دفعه ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود.
کرم گفت:«تو زیر قولت زدی»
بچه قورباغه التماس کرد:« من را ببخش دست خودم نبود...من این پا ها را نمی خواهم
من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.»
کرم گفت:« من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم. قول بده که دیگر تغییر نمیکنی .
بچه قورباغه گفت قول می دهم . ولی مثل عوض شدن فصل ها، دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند ، بچه قورباغه هم تغییر کرده بود. دو تا دست درآورده بود.
کرم گریه کرد : این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی .
بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست ها را نمی خواهم
من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم .
کرم گفت:« و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را... این دفعه ی آخر است که می بخشمت .  ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد . درست مثل دنیا که تغییر می کند . دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند ، او دم نداشت.
کرم گفت: تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی .
 بچه قورباغه گفت:  ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی .
آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی. خداحافظ
کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد.
یک شب گرم و مهتابی ، کرم از خواب بیدار شد.. آسمان عوض شده بود ، درخت ها عوض شده بودند ، همه چیز عوض شده بود... اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود.با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصمیم گرفت ببخشدش.
بال هایش را خشک کرد . بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند . آنجا که درخت بید به آب می رسد ، یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود.
پروانه گفت:«بخشید شما مرواریدٍ...
ولی قبل ازینکه بتواند بگوید :...سیاه و درخشانم را ندیدید ؟ قورباغه جهید بالا و او را بلعید ، و درسته قورتش داد.  و حالا قورباغه آنجا منتظر است با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند نمی داند که کجا رفته.

 جی آنه ویلیس



No comments:

Post a Comment